سرم بریده ای دارد تیره براده های اره که از آهن تاریک براده سری دارد موموی گیسوان بلند را تنها بریده ای از عالم تو حجم تنهایی خودت را من هربار تهی می شوم از خویش بر خیابانی که می گذرد نامت. لب های رهگذران در باد. می لرزد شهر. نام تو را اما. بجز سر براده به دوش من چه گیسوان ریخته ای داری. براده ,بریده منبع
درباره این سایت