با زخمۀ دوتار تو جنگ است در دلم
با لشکر تتار تو جنگ است در دلم
وقتی که نیستی به جهان روی صلح نیست
هستی، ولی کنار تو جنگ است در دلم
در فصل عشق جنگ جهانی شروع کرد
پاییز با بهار تو جنگ است در دلم
من اهل صلح بودم و دل کارزار جنگ
در کارِ عشق، کار تو جنگ است در دلم
فرماندهیِ لشکر مژگان به چشم توست
با چشم بیقرار تو جنگ است در دلم
نقش از نگار صلح کشیدی به دست اشک
با نقشۀ نگار تو جنگ است در دلم
تنها منم، تناتن تنهایی و نبرد
با لشکر هزار تو جنگ است در دلم
هرچند بر دلم زدهای زخم کاری ای
در لحظۀ شکار تو جنگ است در دلم
آیا منم این که شهید است در نظر؟
افتاده درکنار تو.؟ جنگ است در دلم!!
من کشتهام بهدستتو خودرا ولی هنوز
آزادم از حصار تو.؛ جنگ است در دلم!!
.
لشکر منبع
درباره این سایت