برگردن خود بی تو عجب نیست وبالم

دل بی تو چه سازد به تمنّای خیالم

 

افسرد زبان آتش معنای تو را نیز

آشفت دل و حال تو را لحن سوالم

 

درکوزۀ خیام، چه دستی.! چه گلویی.!

اکنون تو همان نشئۀ خاکی به سفالم

 

مشتی دل پرخون که مرا هست و تو را تیغ

بر من که حرامی تو و من بر تو حلالم

 

کامل شدن روی تو در تاب دلم نیست

با ما چه کند نیمۀ آن ماه هلالم

 

افسوس از آن ریشه که در خاک تو بستم

خشک است گل و سوسن و نسرین و نهالم

 

از ظلم تو و خون دلم کس نشد آگاه

پس با که نشینم؟ به که گویم؟ به که نالم؟

 

در گریه خوشم، با خوشی‌ام گریه قرین است

عمری‌است به خون خفتۀ این گردش حالم

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت خدمات آیروکس 02166068902 hotdecor کونگفو دانلود بهترین های دنیای مجازی آموزش زبان انگلیسی رادکان بنای توس گستره ی آبی